ر ا ه ســــبز

در گستره تاریخ ، اجتماع ، فرهنگ ، اقتصاد ، سیاست و تکنالوژی

ر ا ه ســــبز

در گستره تاریخ ، اجتماع ، فرهنگ ، اقتصاد ، سیاست و تکنالوژی

تربیت اخلاقی


تربیت

تربیت در جریان زندگی انسان نقش مهم و اساسی دارد. ارائه یک تعریف جامع و مانع از تربیت قدری مشکل به نظر میرسد. به همین دلیل اغلب کسانی که در این راه تلاش کرده یا می کنند ، بالاخره یا به تعریف تجویزی یا قیدی از تربیت روی می آورند و یا مانند فلاسفه پیرو مکتب تحلیل زبان به جای تعریف معین از تربیت به تحلیل و تبیین مفهوم آن با توجه به مصادیق می پردازند.

 گروه سومی هم وجود دارد که دادن تعریف معین و مشخص از تربیت را ممکن می دانند و عقیده دارند برای اینکه بین تربیت نظری و تربیت عملی تناسب و هماهنگی وجود داشته باشد لازم است که تعریف روشنی از تربیت بدست داد. بعضی نیز مانند پیترز از ملاکها و معیارهایی سخن می گویند که بتوانند آن را از سایر فعالیت ها جدا کنند.

 پیترز عقیده دارد که تربیت مستلزم:

·       انتقال ارزشهایی است که افرادی آنها را پذیرفته اند و می خواهند به دیگران منتقل نمایند.

·       شناخت و معرفت مؤثر است.

·       کاربرد روشهای خاص برای انتقال معرفت و ارزش است.

در واقع پیترز تربیت را فرایندی می داند که دارای محتوی و روش است.

آنچه از واژه تربیت استنباط می شود این است که تربیت شامل ایجاد یا فعلیت بخشیدن هر نوع کمالی در انسان می شود که مطلوبیت و ارزش داشته باشد. این کمال گاهی جنبه شناختی دارد که به دانش ، شناخت و آگاهی انسان مربوط می شود گاهی نیز جنبه کنشی یا حرکتی دارد که به رفتارها و اعمال عینی انسان که اغلب دارای مظاهر جسمانی هستند مربوط می شود و بالاخره گاهی جنبه گرایشی یا عاطفی دارد که با نگرش ، اعتقاد ، ایمان و علایق ، احساسات انسان مرتبط است.

اخلاق

در این جا لازم است قبل از هر چیز به سراغ اخلاق برویم که اخلاق چه است ،  «اخلاق‏» جمع «خلق‏» (بر وزن قفل) و «خلق‏» (بر وزن افق) مى‏باشد، به گفته برخی از نویسنده ها این دو واژه در اصل به یک ریشه باز مى‏ گردد، خلق به معنى هیئت و شکل و صورتى است که انسان با چشم مى‏بیند و خلق به معنى قوا و سجایا و صفات درونى است که با چشم دل دیده مى‏شود.  بنابراین مى‏ توان گفت: اخلاق مجموعه صفات روحى و باطنى انسان است‏ و به گفته بعضى از دانشمندان، گاه به بعضى از اعمال و رفتارى که از خلقیات درونى انسان ناشى مى‏شود، نیز اخلاق گفته مى‏شود.

اخلاق‏ را از طریق آثارش نیز مى ‏توان تعریف کرد، و آن این‏که «گاه فعلى که از انسان سر مى‏زند، شکل مستمرى ندارد; ولى هنگامى که کارى بطور مستمر از کسى سر مى‏زند (مانند امساک در بذل و بخشش و کمک به دیگران) دلیل به این است که یک ریشه درونى و باطنى در اعماق جان و روح او دارد، آن ریشه را خلق و اخلاق مى‏نامند.  اینجاست که «ابن مسکویه‏» در کتاب «تهذیب الاخلاق وتطهیر الاعراق‏»، مى‏گوید: «خلق همان حالت نفسانى است که انسان را به انجام کارهایى دعوت مى‏کند بى آن که نیاز به تفکر و اندیشه داشته باشد.»

همین معنى را مرحوم فیض کاشانى در کتاب «حقایق‏» آورده است، آنجا که مى‏گوید: «بدان که خوى عبارت است از هیئتى استوار با نفس که افعال به آسانى و بدون نیاز به فکر و اندیشه از آن صادر مى‏شود.»  و به همین دلیل اخلاق را به دو بخش تقسیم مى‏کنند: «ملکاتى که سرچشمه پدیدآمدن کارهاى نیکو است و اخلاق خوب و ملکات فضیله نامیده مى‏شود، و آنها که منشا اعمال بد است و به آن اخلاق بد و ملکات رذیله مى‏گویند.  و نیز از همین جا مى ‏توان علم اخلاق را چنین تعریف کرد: «اخلاق علمى است که از ملکات و صفات خوب و بد و ریشه‏ها و آثار آن سخن مى‏گوید» و به تعبیر دیگر، «سرچشمه‏هاى اکتساب این صفات نیک و راه مبارزه با صفات بد و آثار هر یک را در فرد و جامعه مورد بررسى قرار مى‏دهد».

البته همانطور که گفته شد، گاه به آثار عملى و افعال ناشى از این صفات نیز واژه «اخلاق‏» اطلاق مى‏شود; مثلا، اگر کسى پیوسته آثار خشم و عصبانیت نشان مى‏دهد به او مى‏گویند: این اخلاق بدى است، و بعکس هنگامى که بذل و بخشش مى‏کند مى‏گویند: این اخلاق خوبى است که فلان کس دارد; در واقع این دو، علت و معلول یکدیگرند که نام یکى بر دیگرى اطلاق مى‏شود.  بعضى از غربیها نیز علم اخلاق را چنان تعریف کرده‏اند که از نظر نتیجه با تعریفهایى که ما مى‏کنیم یکسان است، از جمله در کتاب «فلسفه اخلاق‏» از یکى از فلاسفه غرب به نام «ژکس‏» مى‏خوانیم که مى‏گوید: «علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمى به آن گونه که باید باشد.»  در حالى که بعضى دیگر که بینشهاى متفاوتى دارند (مانند فولکیه) در تعریف علم اخلاق مى‏گوید: «مجموع قوانین رفتار که انسان به واسطه مراعات آن مى‏تواند به هدفش برسد، علم اخلاق است.»

رابطه تربیت و اخلاق

در هم تنیدگی فرایند تربیت و اخلاق موجب شد که مرز مشخصی در گذشته میان این دو تصویر نشود و فرایند تربیت با اخلاق همسان پنداشته شوند و اخلاقی بودن به مثابة تربیت یافتگی انگاشته شود چنان که غزالی چنین نگاشت: معنی تربیت این است که مربی، اخلاق بد را از آدمی باز ستاند و به دور اندازد و اخلاق نیکو جای آن بنهد ، و همچنان خواجه نصیر الدین طوسی نیز چنین نوشت: تربیت صناعتی است که از طریق آن مدارج عالیه انسانی فراهم می آید و پست ترین مراتب انسانی به کامل ترین رتبه خود می رسند.

از سوی دیگر، جالب است بدانیم بسیاری از صاحب نظران تعلیم و تربیت اسلامی کمتر واژة تربیت را به کار برده اند و به جای آن از واژگان تعلیم، تربیت، تهذیب، تزکیه، تخلق به اخلاق، تأدیب، ریاضت، تدبیر سیاست و.... بهره برده اند و این بدان جهت است که واژگان تربیت به معنای آموزش و پرورش متربی و به معنای برانگیختن و فراهم آوردن موجبات شکوفایی و رشد تمامی توانایی و شیون وجودی آدمی، در گذشته اصلاً مصطلح نبوده و یا اخلاق و تربیت را آن چنان درهم تنیده می دانستند که تربیت بدون اخلاق را غیر قابل تحقق می دانستند و با این که باور داشتند تربیت بدون پرتو افکنی اخلاق امری ناصواب و بی سرانجام است. اما امروزه ، جدا انگاری فرایند اخلاق و تربیت تردید ناپذیر است. حال برای تبیین بیشتر تفاوت های این دو فرایند و رابطه آنها ، حوزه و قلمرو این دو فرایند را بررسی می کنیم.

تربیت فرایندی بسیار گسترده است و گسترة آن به تمامی ابعاد ، توانایی ها ، قابلیت ها و به همة شیون وجودی آدمی گسترانده شده و تمامی زمینه های وجود آدمی را در بر می گیرد اما فرایند اخلاق یکی از حیطه ها و ساحت های تربیت به شمار می آید. از این رو می توان گفت تربیت اقسام فراوانی دارد و از آن جمله: تربیت بدنی ، تربیت عقلانی ، تربیت دینی ، تربیت اخلاقی ، تربیت جنسی ، تربیت عاطفی ، تربیت عاطفیف تربیت عرفانی ، تربیت مدنی ، تربیت اجتماعی و... استاد مطهری دز این باره می نویسد: تربیت پرورش دادن و به فعلیت رساندن تمامی استعدادها و ایجاد تعادل در هماهنگی میان آن هاست تا از این طریق متربی به حد اخلقای کمال برسد.  و به تعبیر یکی از نویسندگان غربی، تربیت در زمینة جسم و جان و روان انسان است و تمامی زمینه های وجود او را در بر می گیرد.

به گفتة برخی از صاحب نظران ، تعلیم و تربیت طی قرون متمادی تنها بر ملاحظات فلسفی و اخلاقی مبتنی بوده ، امروزه نیز به رغم تسلط دانش بشر در زمینه های زیست شناسی ، جامعه شناسی و روانشناسی بر تعلیم و تربیت ، باز این نکته آشکارتر شده که علم و دستاورد های فنی آن نه تنها کافی نیست بلکه همچنان باید ملاحظات اخلاقی و فلسفی مهم اصلی را در تعلیم و تربیت بر عهده داشت باشد زیرا بررسی اهداف و غایات تربیت نه در صلاحیت علم و نه در حد تکنیک بلکه فقط در صلاحیت فلسفه و اخلاق است.

بر این اساس می توان گفت تربیت فرایندی است که با آموزه ها و یافته ها و با علوم بسیاری از جمله: زیست شناسی ، روانشناسی روانشناسی تربیتی ، روانشناسی اجتماعی ، جامعه شناسی ، جامعه شناسی تربیتی ، دین و فلسفه ، اخلاق و... سر و کار دارد و مبانی علمی ، فلسفی و دینی خود را از یافته ها و آموزه ها به دست می آورد و ملاحظات اخلاقی یکی از مبانی تربیت به شمار می آید که با توجه به آنها تربیت شکل می پذیرد بدین تربیت می توان جایگاه فرایند تربیت را در ارتباط با فرایند اخلاق به دست آورد و تفاوت این دو را واکاوید.

فرایند تربیت با تمامی رفتار آدمی در همة ساحت و زمینه ها و با تمام اقساط و انواع آن خواه صبعة ارزشی داشته باشد و یا نه ارتباط وثیق و عمیق دارد. در صورتی که فرایند اخلاق با رفتار آگاهانه ای که از سر علم و عمد و انتخاب و گزینش انجام می پذیرد و صبغه ارزشی دارد و نیز با ملکات و صفات پایداری که تکرار آن رفتار ویژه موجب پیدایش آنها شده سر و کار دارد.

عالمان اخلاق فعل اخلاقی را در برابر فعل طبیعی قرار داده اند و گفته اند فعل اخلاقی از حدود کارهای طبیعی و عادی خارج است و با آنها تفاوت دارد و کار تربیتی و فرایند تربیت علاوه بر فعل اخلاقی ، فعل طبیعی و رفتار عادی را نیز زیر پوشش دارد. مقصود از فعل طبیعی آن احساس گرسنگی و خواب و استراحت را در پی خستگی و نیز فعالیت های روزمره زندگی ، پیداست در این کارها آدمی با حیوان مشترک است و کارها و نیز اندیشه ها و صفات و میل های مربوطه به این منظور جلب نفع مادی و دفع زیان مادی انجام می گیرند. به عبارت دیگر ریشه این گونه افعال سودجویی مادی است و فرایند تربیت تمامی این رفتارهای عادی و طبیعی و نیز رفتار اخلاقی و صفات اندیشه های مربوط به آن مختص عالم انسانی و قابل ستایش و ستایش و نکوهش و ریشة آن فضیلت جویی فطری است.

تربیت اخلاقی

مقصود از تربیت اخلاقی فراگیری و عمل به آداب و رسوم اجتماعی نیست زیرا آداب و رسوم غیر از اخلاق است و بدین جهت در هر کشور و در هر منطقه ای از جهان آداب و رسوم اجتماعی ویژه ای بر اساس ملاحظات نژادی ، جغرافیای ، مکانی ، زمانی ، اقلیمی ، قبیله ای ، گروهی ، و... ظهور و بروز پیدا می کند که در منطقه و مکان دیگر هیچ اعتباری ندارند در صورتی که فرایند اخلاق یافته ها و آموزه ها و مسایل ریشه دارد و بنیادین اند و با عمق جان انسان با فطرت و ساختار و جودی و با واقعیت تکوینی در ارتباط وثیق و عمیق اند.

همچنین مقصود از تربیت اخلاقی تنها به معنای به کارگیری شیوه ها و روش های تربیتی اعم از خود سازی و یا تربیت افراد نیست. زیرا در فرایند اخلاق نیز شیوة تخلق به اخلاق سخن به میان می آید اما آنچه دربارة ماهیت و تعریف تربیت اخلاقی می توان گفت این است که تربیت اخلاقی یکی از اقسام تربیت است و به حوزه و قلمرو خاصی از تربیت مربوط است نظیر تربیت اجتماعی ، تربیت سیاسی ، تربیت جنسی و.... از این رو تربیت اخلاقی در حیطة تربیت قرار دارد و از حوزه اخلاق خارج است.

اینک با توجه به نکتة فوق می توان تربیت اخلاقی را این چنین تعریف کرد: برانگیختن، فراهم ساختن و بکار بستن ساز و کارهای آموزشی و پرورشی در جهت دریافت گزاره های اخلاقی و شناختن و شناساندن فضایل و رذایل و زمینه سازی برای ایجاد نگرش و روی آوردن به اخلاق حسنه و تقید و پای بندی و عینیت دادن ارزش های اخلاقی به منظور رسیدن به سعادت و کمال جاودانه تربیت اخلاقی نام دارد. بر این اساس، رسیدن به سعادت و کمال جاودانه تربیت اخلاقی نام دارد.

 بر این اساس، در تبریت اخلاقی تلاش می شود با بهره گیری از دانش تعلیم و تربیت و یافته های تربیت اهداف اخلاقی را عینیت بخشید.

ارکان این تعریف عبارت است از:

1-  انگیزش در جهت احساس نیاز نسبت به مسایل اخلاقی و تخلق به اخلاق حسنه.

2-  آموزش آموزه های اخلاقی و شناخت فضایل و رذایل.

3-  التزام، پای بندی و تقید به اخلاق حسنه و اعتقاد به پیراسته سازی دل و جان از اخلاق بد.

4- توانایی در جهت عمل کردن اخلاق خوب و توانایی بر مهار خود از اخلاق بد.

5-  جهت گیری بر پایه رسیدن به سعادت و کمال جاودانه.

بنابر این دانش تعلیم و تربیت از داده ها و یافته های اخلاق بهره می گیرد و با ساز و کارهای خود نگرش و رفتار اخلاق را در افراد ایجاد می کند و در گام نخست آدمی را از خود محوری رهایی می دهد و به او رنگ خدایی می بخشد.

و اینک با توجه به تعریف تربیت اخلاقی، تفاوت این فرایند با اخلاق و تربیت نیز مشخص گردید زیرا فرایند تربیت بسیار گسترده است و تمامی قابلیت ها، توانایی ها و همة شیون وجودی انسان را در بر می گیرد اما تربیت اخلاقی یکی از حیطه های تربیت به شمار می آید. پیداست تربیت اخلاقی تربیت برای تخلق فرد به اخلاق حسنه است اما اخلاق فقط درباره صفات، ملکات و رفتار اخلاقی و خوبی و بدی آنها سخن می گوید.

اما بخاطر توضیح بیشتر تربیت اخلاقی با این مقدمه کوتاه و تعریف که از تربیت اخلاقی داشتیم بحث گستر ده تر در مورد تربیت اخلاقی را با طرح این دو پرسش آغاز میکنیم:

 

پرسش اول ، آیا اصولن امکان دارد که تربیت اخلاقی تحقق پیدا کند؟ پرسش دوم این که آیا یک فرد با شرائط فعلی جامعه امکان تربیت اخلاقی پیدا کرده است؟ برای پاسخ به پرسش اول ، ابتدا سراغ دانش روان شناسی می رویم. این علم عهده دار بررسی ویژگی های مختلف روحی ـ روانی انسان است. در وجود آدمی انگیزه هایی تعبیه شده است که به ناچار باید به آن ها آگاهی پیدا کنیم. برخی از انگیزه ها طبیعی است و پاره ای دیگر اکتسابی. گر چه تفکیک این دو در انسان خیلی سخت است امّا در این جا برای آموزش آن ، این دو را تفکیک کرده ایم. نمونه هائی که برای انگیزه های طبیعی ذکر شده عبارت از غرائزی است که رفتار های آدمی را شکل می دهد. به جای غرائز مفهوم نیاز را نیز می توان استفاده کرد. غرایز، نیازها و یا انگیزه های طبیعی در یک طبقه بندی به سائق ها ـ نیاز به امنیت، نیاز به تعلق داشتن و مورد تحسین واقع شدن ـ نیازهای فطری (شناختی ـ عاطفی) شناخته شده است.

تفاوت اساسی انسان با سایر حیوانات ، در روحی است که انسان دارد ، روح الهی انسان که به نفس ناطقه نیز مشهور است ، او را از سایر حیوانات جدا می سازد خداوند وقتی راجع به خلقت انسان صحبت می کند، خاطر نشان می سازد که به انسان روحی داده است که از آن تعبیر به «روح من» می کند.

این روح ، یعنی روح خدائی به هیچ یک از موجودات دیگر داده نشده است. این روح منحصر به فرد ، خود نیازهائی دارد که از آن نیازها تعبیر به نیازهای فطری می شود. به این ترتیب «نیازهای فطری ، نیازهایی هستند که از روح الهی انسان سرچشمه می گیرند»

نیازهای فطری :

نیازهای فطری بدین ترتیب طبقه بندی شده است:

1ـ حقیقت جویی ، 2ـ نیاز به اخلاق یا فضایل ، 3ـ نیاز به زیبایی ، 4ـ خلاقیت و ابداع ، 5ـ نیاز به عشق و پرستش
آن چه در این جا مورد بررسی قرار می گیرد «نیاز به اخلاق» است. موضوع سوال اصلی ما این است که آیا ذاتن امکان تربیت اخلاقی وجود دارد یا نه؟ در پاسخ به این سوال به این جا رسیدیم که در فطرت انسان «نیاز به اخلاق» تعبیه شده است.


نیاز به اخلاق:

انسان برای زندگی اجتماعی خود ناگزیر از وضع قوانین و اطاعت از آن است. در اجتماع ، قوانین سعی می کنند حدود هر کس را تعیین و آنان را موظف به رعایت حقوق دیگران نماید. این قوانین گاه به مقررات اجتماعی و گاهی به اخلاق اجتماعی شهرت پیدا کرده اند. این مقررات و یا اخلاق اجتماعی در واقع نیازی ثانوی برای زندگی اجتماعی انسان به شمار می آیند. انسان به طور طبیعی نیازمند به این گونه قوانین نیست ، بلکه از آن جائی که برای رفع حوائج خود ناگزیر از زندگی اجتماعی است ، لذا این مقررات را برای تنظیم حیات اجتماعی خویش وضع و رعایت می کند. مقصود از نیاز انسان به اخلاق ، نیاز به مقررات اجتماعی و بین فردی نیست ، بلکه مقصود از نیاز به اخلاق ، تمایل طبیعی آدمی برای داشتن کمالات و خیرات اخلاقی است. انسان گذشته از این که در اجتماع زندگی می کند، فضیلت را دوست دارد و طالب آن است. انسان اگر در جهان به تنهائی هم زندگی کند ، باز خود را مجاز به انجام هر کاری نمی داند.

او از این که بر نفس خویش مسلط باشد ، احساس لذت می نماید و این سرمایه اولیه اخلاق به شمار می آید. آدمی از ضعف خویش در مقابل خواسته ها و تمایلات ، احساس ناخرسندی می نماید. از این رو از ضعف عقل گریزان بوده و تمایل به حاکمیت عقل بر حیات خویش دارد. و اخلاق نیز از عقل ناشی می شود.

با این توضیحات برای پی بردن به این که امکان تربیت اخلاقی یک امکان اصیل و قابل اعتنا است کافی است کمی با خود اندیشه کنیم. تجربه ثابت کرده است که انسان از داشتن فضیلت های اخلاقی احساس رضایت مندی کرده و از صفاتی چون ظلم و تضییع حقوق و کارهای منافی عفت شرمسار است. این قضیه به ما در فهم امکان ذاتی تربیت اخلاقی کمک می کند. بنابر این به حکم عقل ، تربیت انسان امری کاملن طبیعی است در غیر این صورت وجود چنین نیازهایی چه معنایی دارد؟

علت دیگری که خارج از تفکر و تجربه انسانی است ، وجود مکتب های گوناگون دینی و غیر آن است که هر کدام به طریقی به فضیلت های اخلاقی توصیه می کند. اگر در این که آیا تربیت اخلاقی امکان دارد یا نه ، شکی کنیم ، کافی است که به ادیان الهی توجه کنیم. اگر چنین امکانی وجود نداشت ، این همه ادیان در عصرهای گوناگون برای نسل های مختلف تلاش نمی کرد. می دانیم در کتب آسمانی پاره ای از مطالب به تاریخ و برخی به عقاید و در قسمت های دیگری به اخلاق پرداخته است. اگر انسان به اخلاق نیاز نداشت و یا تربیت اخلاقی در انسان بی تأثیر بود ، آمدن این همه توصیه های اخلاقی لغو و بیهوده می شد و خداوند کار عبث و بی ثمر مرتکب نمی شود.

پس امکان دارد که بگوئیم تربیت اخلاقی در انسان کار ساز است. علاوه بر وجود دین و شریعتی که توصیه به اخلاق می کند ، رسولان الهی نیز چنین تکلیفی را بر عهده دارند. رسالت پیامبران رهنمون ساختن انسان ها به سعادت است. آنان تلاش کرده اند تا ارزش های اخلاقی را توسعه دهند. پس اگر امکان تربیت اخلاقی وجود نداشت ارسال رسولان هم کاری لغو و بیهوده بود در حالی که خداوند حکیم است.

سومین مؤید برای وجود امکان تربیت اخلاقی ، باور و اعتقاد به معاد است. معاد و بازگشت به جایگاهی که صواب از ناصواب و سره از ناسره بازخوانی می شود منجر به بروز رفتارهای اخلاقی و پایبندی به ارزش ها می شود. وجود باور به معاد و بازگشت انسان ها به میز محاکمه مؤید دیگری بر وجود چنین امکانی است.  در واقع معاد محرکی است برای خود سازی و توجه به پاک سازی نفس از آلودگی ها  ، بنابر این با توجه به قرائن مذکور آن چه امید تکامل و پایبندی اخلاقی در انسان را روز افزون می کند التفات بشر به معاد است.

امروزه با نگاهی گذرا به مراکز تربیتی از جمله مهد کودک ها ، مدارس علمی ، مراکز باز پروری ، ندامت گاه ها و ... می توان به این نتیجه رسید که رشد و تربیت اخلاقی در انسان ها قطعی و غیر قابل انکار است.  با توجه به آن چه بیان شد اگر بگوییم انسان قابلیت تربیت ندارد مستلزم تناقض شده ایم.

و اینک به پرسش دوم می پردازیم: آیا با شرائط فعلی امکان وقوعی تربیت اخلاقی وجود دارد یا خیر؟ آیا واقعاً بشر با تربیت های موجود ، توانسته است خود را به درجات عالی رشد و پویائی اخلاقی برساند یا خیر؟ چه نمونه هائی سراغ دارید تا روشن کند که واقعن بشر قابلیت تربیت را دارند؟ در پاسخ و تبیین سوال مذکور به قرآن، کتاب هدایت، مراجعه می کنیم در آیه 50 از سوره طه، خداوند می فرماید: «ربنا الذی اعطی کل شی خلقه ثم هدی» پروردگار ما کسی است که به هر موجودی آن چه لازمه آفرینش او بود عطا فرمود و آن گاه هدایتش کرد.
این آیه شریفه بارقه امید را در دل ها زنده می کند که هدایت و رستگاری انسان از ضروریات و مسلّمات است و جای هیچ گونه شک و تردیدی نیست. از سوی دیگر خداوند شاکله انسان را معجونی از تقوی و فجور قرار داده است. هر دو زمینه سقوط و صعود در انسان هست. و در مبانی نظام اخلاقی اسلام ، عنصر «اختیار» از مهم ترین ویژگی های انسان شمرده شده است. انسان مختار است که یکی از دو راه را انتخاب کند. هیچ گونه جبر و زوری در کار نیست.

« انّا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً» و از سوی دیگر قضیه اختیار را چنین مطرح کرده است: «لا اکراه فی الدین» اجباری از سوی خداوند و یا رسولان او در دین نیست. کسی به زور شمشیر اسلام نیاورده است. البته جنگ های اسلام با کسانی بود که از پیشرفت اسلام جلوگیری می کردند و نمی خواستند مردم بت پرستی را رها کرده و مسلمان شوند لذا هر جنگی که اتفاق افتاده یک طرف نزاع ، مستکبرینی بودند که از نفوذ اسلام هراسان بودند. با این بیان ما در صدد دریافت مهم ترین عوامل موثر در تشکیل شخصیت اخلاقی انسان هستیم.

به طور اجمال عوامل موثر در هدایت و تربیت اخلاقی انسان به دو بخش تقسیم می شود.

الف ـ عوامل بیرونی که عبارتند از:

1ـ عامل وراثت و ژنتیک: از دوران های کهن ، تاثیر اجمالی وراثت در ساختار هویت و شخصیت انسان محور بحث و مورد توجه فیلسوفان و دانشمندان و عالمان اخلاق بوده است. «ژن» از پدران و مادران و نیاکان به نسل های بعد منتقل می شود. این ژن ها حاوی ویژگی ها و زمینه های موروثی است که از اولین بنیاد های شخصیت به شمار می رود. در لابه لای احادیث امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ به این نکته اشاره شده است.  مثلاً جایی که سفارش به خواستگاری می شود از ویژگی های همسر ،  صالح بودن و پاک دامن بودن را مورد تاکید قرار می دهد. زیرا این صلاحیت و پاکی ، به نسل های بعد هم منتقل می شود.

2ـ عامل فیزیولوژیکی: وضعیت و ویژگی های ساختمان بدنی ، عضوی ، عصبی ، و فیزیولوژیکی از عوامل موثر در ساختار شخصیت به شمار می آید.

3ـ عوامل طبیعی و مادی: موقعیت جغرافیایی و وضعیت اقلیمی محل تولد و نشو و نمای کودک نیز تأثیر مهمی در پیدایش نژاد های گوناگون و ساختار های شخصیت متفاوت در نوع بشر دارد.

4ـ عوامل اجتماعی: این عامل در ردیف مهم ترین عناصر شکل دهنده ساختار شخصیت بشر شناخته شده است.

از جمله عوامل اجتماعی می توان به کانون خانواده ، مدرسه ، دانشگاه ، محیط های عمومی ، رسانه های گروهی ، تاریخ و... اشاره کرد. گروه های سنی هم چنین در شمار مهم ترین عوامل بیرونی همواره مدّ نظر علما و اخلاق بوده است. در حوزه اخلاق رابطه استاد و شاگردی هم از عناصری است که در شکل دهی شخصیت اخلاقی بسیار نقش آفرینی می کند.

 

ب ـ عوامل درونی:

 درباره نقش و تأثیرات ژرف عوامل روانی و درونی ، نظیر اندیشه و تعقل ، فطرت ، غریزه ، گرایش ها ، اراده و... علمای اخلاق نکات مهمی بیان کرده اند. وجدان یا ضمیر ناخودآگاه از دیگر عوامل مهم در تربیت اخلاقی شمارش شده است.

در مرحله سوم با توجه به دو نکته گذشته به بررسی نظام اخلاقی اسلام می پردازیم.

اصول موضوعه نظام اخلاقی اسلام

راه کار اسلام برای تربیت اخلاقی حاوی سه اصل اساسی و مهم است. اصل اول حق انتخاب انسان در طول زندگی است. اختیار بشر در این که کدام راه را برگزیند نهایت احترامی است که خداوند به انسان گذاشته است. دومین اصل در نظام اخلاقی اسلام ، این است که انسان دارای مطلوب نهایی است. انسان در این نظام پوچ گرا و ولنگار نیست و تمام کارهایش بر اساس عنصر «مطلوبیت» پایه ریزی شده است.

مطلوب مورد نظر انسان ، مطلوبیت و خاستگاهی ذاتی است. این هدف نهایی ، همان چیزی است که بالفطره برای انسان (بدون در نظر گرفتن عقیده) مطلوب است که از آن به سعادت ، فلاح و فوز و... تعبیر می کنیم. در فلسفه نیز ثابت شده است که «الذاتی لا یعلل» ، این مطلوب چون و چرا بردار نیست. همه دنبال سعادت اند اما راه رسیدن به آن و یا مصداق سعادت را در پاره ای موارد اشتباه می کنند. باید دقت کرد که تشخیص مصداق سعادت با پیروی از دین ، مطمئن و جاودان است. تمام بایدها و نبایدهای قرآن ، زمینه وصول به سعادت را فراهم کرده است. از دیگر اصول موضوعه ، اصل تأثیر تلاش انسان در وصول به هدف است. اعتقاد به این اصل و آگاهی از تأثیر اعمال و رفتار انسان نسبت به سرنوشت وی برای وادار کردن شخص به حرکت و تلاش در مسیر اهداف عالی اخلاقی ، لازم و ضروری خواهد بود. این اصل نشان می دهد که تلاش هدر نمی رود و نتیجه بخش خواهد بود هم چنین نشان می دهدکه بدون تلاش ، رستگاری تحقق پذیر نیست ، و دیگران توان تغییر سرنوشت او را ندارند. این اصل می رساند که انسان نمی تواند سربار دیگران شود و نمی تواند مشکلاتش را به عهده دیگران بگذارد. آیاتی که در قرآن به نوعی بحث جزاء را مطرح می کند ، این اصل را روشن می سازد.


با توجه به آن چه گذشت ، آیات قرآن اشاره می کند که تربیت اخلاقی امری است که با تلاش انسان و داشتن هدف و غایت نهایی در سایه خواستن انسان امکان پذیر است. در جامعه کنونی گر چه تهاجم فرهنگی با تمام قوا در حال فعالیت است ، اما تا انسان نخواهد و نپذیرد بیگانگان موفق نمی شوند. تهاجم زمانی کارساز است که انسان هدف نهایی نداشته باشد و زمانی کارساز است که انسان به توصیه ها و قرآن و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ عمل نکند و تلاش در رسیدن به سعادت را از خود نشان ندهد.  پس در عصر ما عنصر اصلی برای رسیدن به تربیت اخلاقی ، توجه تمام و کامل به «وحی» است.

وحی که در قالب قرآن و یا کلام اهل بیت است ، قانون اساسی است. این قانون ساختمان حیات معنوی انسان را ترسیم کرده است. پس اخلاق و تربیت زمانی اتفاق می افتد که اولاً اهداف معاندین و دشمن درونی (نفس) معلوم شود ثانیاً به سوی هدف نهایی قرآن ، با تلاش و حوصله حرکت کرده تا در سایه اختیار و آزادی به مطلوب نهایی واصل شود. وجود عالمان ربانی ، نیکان و صالحان ، جوانان پاکدامن ، ره یافتگان به کوی دوست (شهدا) و افراد باتقوی و معتمد نشان می دهد که در عصر کنونی امکان تربیت اخلاقی وجود دارد. و از قبل از تولد تا آخر عمر باید مراقب بود تا به فلاح و رستگاری نائل شد.

به نظر می رسد بهترین راه برای تربیت جامعه و فرد ، الزام انسان ها به رعایت قوانین و مقرراتی است که امروزه تحت عنوان رساله عملیه در اختیار مکلفین است.

در این رساله ها آمده است که انسان چگونه رفتار کند تا آن که از هر گونه آلودگی پاک باشد. پس ابزاری که امروزه در اختیار ما است چه ابزاری که به گونه ای افراد را محدود می کند مانند حریم خانواده و یا مراکزی که محدود کننده است و هم چنین مراکزی که به نوعی در ساختار اخلاقی جامعه موثرند مانند رسانه ها ، می تواند زمینه های تربیت را ایجاد کند.


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد