ر ا ه ســــبز

در گستره تاریخ ، اجتماع ، فرهنگ ، اقتصاد ، سیاست و تکنالوژی

ر ا ه ســــبز

در گستره تاریخ ، اجتماع ، فرهنگ ، اقتصاد ، سیاست و تکنالوژی

رشد از دیدگاه اسلام


موقعیت روانشناسی در مکتب اسلام

موقعیت روانشناسی در مکتب اسلام یک موقعیت اصولی وکلیدی است. در قرآن مجد در آیه 53 سوره فصلت آمد است « به زودی نشانه های خود را در آفاق ودر نفسهای خود شان به آنها نشان میدهیم تابرایشان روشن شود که پرور دگاری است» .

حضرت علی در تفسیر آیت از آن  دومعرفت (معرفت آفاقی ومعرفت النفس  ) که ذکر شده معرفت به نفس را سود مند تر میداند. علامه طبا طبای دلیل بهتر بودن معرفت به نفس را نسبت به مطا لعه درآیات آفاقی چنین بیان میکند:  « معرفت نفس خالی از اصلاح واصاف واعمال نفس نیست. زیرا درضمن بررسی نفس وابستگی آن به خداوند (ج) روشن میشود وانسان درمیابد که وجود ، حیات ، علم ، قدرت ، شنوای ، بینای واراده او همه متکی به خداوند (ج) است». توجه دقیق به این حقایق موجب انقطاع فر از غیر خدا وتوجه به خداوند (ج) میگردد. درنتیجه به میزان معرفتکه برای بشر امکان پزیر است دست می آبد.

بنا بر عقیده این محقق توجه بر معرفت النفس درصورت قابل قبول اسلام است که مقدمه برای شناسای خداوند (ج) تلقی گردد، درغیر آن صورت اصولا معرفت النفس کامل نخواهد بود. به طو کامل انسان باید نفس خود را نشانه از خداوند بداند وآنرا به عنوان نزدیکترین نشانه های پروردگار نسبت به خد تلقی کند. پیامبر اسلام می فرماید: « هرکس نفس خویش را بشناسد به شناخت خداوند  نیز نایل آمده است» در جای دیگری این شناخت را به عنوان امری وجوبی برای کلیه افراد مطرح می فرماید.

حضرت علی (رض) این واقعت را مطرح می فرماید که هرکس نفس خودرا بشناسد به آخرین نتیجه علم ومعرفت نایل آمده است. جملات زیر نیز نظرعلی (رض) را راجع به معرفت النفس منعکس میکند «هرکس نفس خویش را نشانسد از راه نجات دور می افتد ودر گمراهی وجهل فرو میرود ، بالا ترین معرفت خود شناسی وبزرگترین نادانی عدم آگاهی نسبت به نفس میباشد ، خودشناسی بلا ترین تعلقل است زیرا فردیکه به خویشتن آکاهی یافت میتواند آنرا کنترول کند واگر آنرا نشناخت گمرا ه میشود ، معرفت النفس با لاترین معرفت ها است انسان از طریق این معرفت به اصلاح نفس وبه با لا ترین سعادت ورستگاری دست می بد».

سابقه بحث در باره شناخت به مکتب فلسفی یونان ونظریات افلا طون وارسطو باز می گردد. اسلام حیات فکری وشناخت های صحیح را زیربنای حیات انسانی میشمارد واز این رو در بیش از سی صد آیه قرآنکریم انسانها ره به تفکر وتعقل فراخوانده وتواناییهای ذهنی وخلافیتهای عقلی بشر رامورد توجه قرار داده است. در منابع اصیل اسلامی ومتون منطقی وفلسفی نیز مطالعه پرامون فرایند شناخت وتفکر ومراحل ، عوامل ، شرایط وچگونگی رخداد این پدیده پیچیده از جایگاه ویژه برخور دار بوده و است. راههای ارتباط ذهن باجهان خارج ، نقش واسطه سیستم اعصاب مرکزی درادراک وجایگاه هریک از ادراکات در مغز ، وجود یک سیستم نظارت بر جریانهای ادراکی وفرایند تفکر ، اجزای ساز مان تفکر وسلسله مراتب ادراکات وچگونگی ارتباط موجود میان آنها ، از مهم ترین موضوعات مورد علاقه وبحث در قلمرو منطق وفلسفه اسلامی است.

 در روایات اسلامی نیز گاه به نکات دقیقی اشاره شده که نمونه ای از آنها در این بحث خواهد آمد. در منابع اسلامی وافکار اندیشمندان مسلمان نیز نکات بسیاری وجود دارد که اگر بدون پیشداوری منفی وبه هدف حقیقت جوی مورد دقت وبررسی قرار گیرد میتوان برغنای مباحث بیفزاید.


رشد از دیدگاه اسلام

انسان از دیدگاه اسلام موجودی در حال رشد است که در دوران زندگی خود نیز از مراحل و دوره‌های مشخصی عبور می‌کند. خداوند در قرآن درآیه 67 سوره غافر می‌فرماید: « اوست خدایی که شما را از خاک ناچیز بیافرید و سپس از قطره آب و آنگاه از خون بسته پس شما را از رحم مادر طفلی بیرون آورد تا آن که ، سن رشد و کمال برسید و باز پیر و سالخورده شوید و برخی از شما پیش از سن پیری وفات کنید و همه به اجل معین خود. تا مگر قدرت خدا را تعقل کنید».   

رشد در اسلام مورد توجه خاص قرار گرفته ومطالب مربوط به آن درآیات وروایات متعدد از جهت گوناگون بیان گردیده است. رشد در قرآنکریم بامعانی متعددی مطرح شده است که به اختصار به چند مورد اشاره میگردد. رشد به معنای یافتن راه صحیح وراهنمایی انسان به سوی خداوند است. مسیر رشد همان مسیر تقرب برخدا ست که با شکفتن استعداد های انسان ، اورا در راه کمال قرار می دهد. معنی دیگری رشد ، خرد مندی وقوه تشخیص است که بدانوسله انسان مسولیت کارهایش را در زمینه های متعددی پذیرا میشود. تربیت یعنی افزودن وزیاد شدن معنی سوم رشد است. رشد به معنی تزکیه یعنی زدودن درون انسان از آلودگیهانیز بکار رفته است.


مراحل رشد قبل از تولد از دیدگاه اسلام

خداوند در آیه 12 و 14 آیه مومنون می فرماید: « همانا آدمی را از گل خالص آفریدیم، سپس آن گاه او را نطفه گردانیده، در جای استوار قرار دادیم، آنگاه نطفه را علقه و علقه را مضخه و باز مضخه را استخوان گردانیدیم. سپس بر استخوانها گوشت پوشانیدیم. از آن پس او را به صورت خلقی دیگر بوجود آوردیم. آفرین بر قدرت کامل بهترین آفریننده ».  بنابراین مراحل رشد قبل از تولد به ترتیب عبارتند از نطفه ، علقه (نطفه یاجنین که هنوزبصورت پاره خون بسته است ) ، مضخه ( پاره خون بسته ) ، استخوان و پوشانیدن گوشت بر آن و ایجاد آفرینشی دیگر.


مرا حل رشد بعد از تولد از دیدگاه اسلام

در قرآن دوران زندگی انسان بعد از تولد به سه دوره مشخص کودکی ، بلوغ و پیری تقسیم شده است. ولی چون دوران مهم رشد و تربیت انسان در سالهای کودکی و جوانی است احادیث فراوانی دوران رشد را بعد از تولد تا 21 سالگی تقسیم بندی کرده و ویژگیهایی برای رشد و تربیت یادآور شده‌اند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم می‌فرماید: کودک در هفت سال اول سید و آقاست، در هفت سال دوم روحیه اطاعت و فرمانبرداری دارد و در هفت سال سوم وزیر و مشاور است (وسائل‌الشیعه ج 15، ص124).

همچنین آن حضرت در حدیث دیگری می‌فرماید: فرزند خود را هفت سال آزاد بگذار تا بازی کند در هفت سال دوم به ترتیب و ادب کردن او اقدام کن و در هفت سال سوم او را مشاور و همراه خود قرار ده (کافی، ج 6 ص 47). بنابراین همانگونه که دیده می‌شود دوران رشد و تربیت بعد از تولد سه مرحله هفت ساله تقسیم می‌شود شامل دوره سیادت و سروری که هفت سال اول را شامل می‌شود. دوره اطاعت و فرمانبرداری که دوره یادگیری ، آداب و تربیت صحیح است و دوره سوم که دوره مشورت و همراهی است.

بنابر روایاتیکه در بالا ذکر شد دوران رشد و تربیت بعد از تولد در اسلام به سه مرحله هفت ساله تقسیم شده است که هریک را چنین به معرفی میگریم:

1-      دوره سیادت و سروری : این دوره از تولد تا 7 سالگی را در بر می گیرد . سیادت وسروری اینست که کودک باید به اندازه کافی از نظر شخصیتی مورد احترام و مرکز توجه و اهمیت اعضای خانواده باشد . در این هفت سال دنیای کودک دنیای بازی است و در احادیث آمده است که کودک باید در این هفت سال آزاد باشد تا از نظر جسمی و روانی رشد لازم را داشته باشد.

2-       دوره اطاعت و فرمانبرداری : که بین سنین 7 تا 14 سالگی است. در احادیث متفاوت ویژگی های اطاعت حرف شنوی و همچنین تعلیم وتادیب برای این مرحله بیان شده است. کودک در این مرحله مطیع و خدمتگذار پدرو مادر است. روحیه اطاعت پیدا می کند واین دوره بهترین فرصت برای تعلیم ودانش آموزی و همچنین برای تادیب است.

3-     دوره مشورت وهمرایی : در هفت سال سوم، وزیر بودن، همرأیی و همراهی با پدر و مادر، یادگیری حلال و حرام و دشمنی یا دوستی با پدر و مادر از خصوصیات کودک ذکر شده است. لغت وزیر می تواند به دو معنا به کار رود: یکی با توجه به ریشه آن (وزر) حمل کننده بار سنگین و دیگر مشاور و معاون و دستیار و این هر دو معنا می تواند در این دوره مصداق داشته باشد؛ زیرا جوان در این دوره باید بار گران مشکلات دوران بلوغ و تکلیف و مسئولیت بی واسطه بسیاری از کارهای خود را بر دوش بکشد و بر خلاف دوره قبل که فرمانبردار بود، به عنوان مشاور، معاون و دستیار، در تصمیم گیری ها با اولیای خود همکاری داشته باشد. از جمله ویژگی های دیگری که برای این دوره ذکر شده است، آگاهی یافتن به حلال و حرام است؛ زیرا از این دوره به بعد، هر کسی بنا به سنت الهی باید مسئولیت کارهای خویش را بپذیرد و برای اعمال او ثواب و جزا در نظر گرفته می شود. خصوصیت دیگر این دوره آن است که جوان با پدر و مادر خویش یا از در دشمنی در می آید یا از در دوستی. اگر پدر و مادر خصوصیت فرزند خود را در این دوره بشناسند و مسئولیت و حق مشاورت و تصمیم گیری به او بدهند، هم هم با پدر و مادر خود کاملا دوست و رفیق خواهد بود. اگر غیر از این با او رفتار کنند و بخواهند مانند دوره های قبل، همچنان بر او سلطه و حاکمیت داشته باشند و مسئولیت و حق تصمیم گیری لازم را به او ندهند، فرزندشان با آنها دشمن خواهد شد و محیط خانواده برای وی، آرام بخش و پر جاذبه نخواهد بود.

علاوه بر این در اسلام سن چهل سالگی مورد توجه به خصوصی واقع شده است و خود می تواند به عنوان مرحله ای مورد بررسی واقع شود. به آیه ۱۵ سوره احقاف توجه نمایید که خداوند می فرماید: ما انسان را به احسان در حق پدر و مادر سفارش کردیم. مادر با رنج و زحمت بار حمل کشید و باز با درد و مشقت وضع حمل نمود و سی ماه تمام مدت حمل و شیر خواری بود. تا وقتی که طفل به حد رشد رسید آدمی چهل ساله گشت ،(اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنه، قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک ...) آنگاه سرزد که عرض کند بار خدایا مرا بر نعمتی که به من و پدر و مادر من عطا فرمودی شکر بیاموز و به کار شایسته ای که رضا و خشنودی تو در اوست موفق دار و فرزندان مرا صالح گردان. من به درگاه تو به دعا باز آمدم و از تسلیمان فرمان تو شدم.

علی قائمی یکی از صاحبنظران در زمینه دین و نوجوانی , تحولات این دوره را چنین تشریح کرده است: نوجوانی که شامل مرز سنی 12 تا 18 سال است مرحله ای است که آغاز آن پایان دوران کودکی ونهایت وخاتمت آن آغاز جوانی و حصول به مرحله کامل مردی یا زنی است.  مرحله نوجوانی را از مهمترین مراحل حیات در جنبه شناخت ابعاد جسمی، روانی، عاطفی و دشوارترین مراحل از نظر سازگاری انسان ذکرکرده اند. ضمن اینکه این دوره از رشد وزندگی متضمن بحرانی هیجانی ، تحول اخلاقی و دگرگونی و تغییری عظیم درشخصیت است.  دامنه های تحولات وسیع و جنبه قابل مشاهده ودریافت آن عبارتند از:  دگرگونی در خلق و خوی، رفتار نامتعادل ، گریز از تکالیف رسمی امتناع  از پذیرش مسئولیت ، زمانی برای فرار از مدرسه و سرکشی و عصیان ، مخالفت با بزرگتران وحتی ترک وظایف تحصیلی ، مذهبی ، خانوادگی و یا سرعت در تصمیم گیریها ، سرعت در رانندگی و ...... است.  و این دوره مصادف است با بروز بیداریهای متعدد که هرکدام می تواند زمینه منشایی برای رشد و سعادت و در صورت عدم هدایت آن موجد بدبختیها و سقوط هایی باشد .


مهمترین این بیداریها عبارتند از :

1-     بیداری فطرت: در نوجوانی گرد و غبار روی فطرت به کناری می رود و ان فروغ و زلال فطری دوباره پرتو افکن می شود .

2-     بیداری مذهب : صاحبنظران بسیاری معتقدند که ایمان به مذهب از سن 12 سالگی آغاز میشود و البته در اشخاص سالم و طبیعی ایمان به حقایق جاوید یعنی احتیاج به پرستش با سنین عمر شدید می شود و این بیداری عامل رشد معنوی و اخلاقی در نوجوانی است.

3-      بیداری جهان بینی : در نوجوان دید و بینشی خاص نسبت به جهان پدید می آید . و دید گاه های او وسعت چشمگیری می یابند.

4-     بیداری وجدان : وجدان نوعی خودآگاهی درونی و یا نیروی درک امهات رذائل و فضایل است این نیرو در نوجوانی بیدار می شود و محکمه ای دردرون تشکیل میشود و خود برای خودش قاضی و داور است.

5-      بیداری و رغبت به تعالی: شاید هیچ مرحله ای از رشد آدمی بدین میزان که در دوران نوجوانی فرد خواستارپیشرفت و تعالی است راغب به این امرنباشد . او می خواهد شرایط به گونه ای باشد که حتی کار نکرده و زحمت نکشیده به آقایی برسد و هیچ عظمت وعلوی نیست که او ببیند وخواستار آن نشود . ایده آل جویی و کمال طلبی وی را بتدریج فردی مطلوب گرا می کند و ازهرچیزی تنها درحد کمالش می خواهد.

6-     بیداری استدلال: نوجوانی سن مباحث بی پایان فلسفی , دینی, سیاسی و ادبی است. نوجوان با الفاظ بازی می کند و اغلب استدلال منطقی و قیاس صوری را مورد سو» استفاده قرار می دهد و امری را به عنوان حقیقت اثبات می کند و نتیجه می گیرد . برخلاف روش گذشته مسایل خودرا از روی دلیل و برهان حل می کند.

 

 

عوامل موثر در رشد از دیدگاه اسلام


عوامل ارثی (قبل از تولد) و تاثیر آنها در رشد:

اسلام به عوامل ارثی و تاثیر آن در رشد انسان توجه خاصی دارد و مجموعه عوامل قبل از تولد ، از قبیل نحوه انتخاب همسر ، زمان ازدواج ، زمان تشکیل نطفه و تاثیر عوامل ژنتیکی ، ایام بارداری ، هنگام تولد و زمان زایمان را در رشد و سلامت جسمی و روانی انسان موثر می‌داند و به آنها عنایت دارد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم می‌فرمایند:  «شقاوت انسان بدبخت و سعادت انسان خوشبخت در شکم مادر تعیین می‌گردد » (بحارالانوار، ج 3، ص 43).


تاثیر عامل خانواده بر رشد از دیدگاه اسلام:

از دیدگاه اسلام پدر و مادر مهم ترین نقشها و وظایف را در رشد و تربیت کودک بر عهده دارند. اسلام از همان ابتدای تولد برنامه‌ها و دستورات خاصی را برای رشد و تربیت کودک تنظیم فرموده و اجرای آن را بر عهده والدین قرار داده است. اصولا اسلام در مورد رشد و تربیت حقوق مسلمی را برای کودکان قائل است.
اسلام در سراسر دوره کودکی و نوجوانی که مهمترین دوران رشد و تربیت کودک است برنامه‌های خاص و سفارشات تربیتی بسیاری را در انتخاب اسم ، در نحوه شیر دادن و از شیر گرفتن، در صحبت و مهرورزی به کودکان و در رعایت عدالت و وفای به عهد نسبت به آنها چه در دوره بلوغ و چه در دوره جوانی بیان فرموده است. پیامبر اکرم می‌فرمایند: « به کودکان خود احترام بگذارید و با آداب و روش پسندیده با آنها رفتار کنید».


عامل تفاوتهای فردی و تاثیر آن بر رشد از دیدگاه اسلام :

از دیدگاه اسلام افراد بشر خصوصیات و استعدادی متفاوت دارند و هر کس از توانایی و ظرفیت معینی برخوردار است. اسلام وجود تفاوتهای فردی را به عنوان یک امر مسلم و ضروری می‌پذیرد و آن را لازمه زندگی بشر می‌داند. براین اساس در مورد رشد و تربیت کوکان نیز توجه به اصل تفاوتهای فردی را مورد تاکید و اهمیت قرار می‌دهد و آن را از صفات خوب والدین به حساب می‌آورد.


عامل شیوه تربیتی و برنامه ریزی برای رشد از نظر اسلام:

 

اسلام برای رشد و تربیت صحیح و مطلوب فرزندان راه عاقلانه و روش حکیمانه‌ای را توصیه می‌کند و معتقد است که فقط از این طریق سعادت و خوشبختی انسان فراهم می‌ شود و یکی از این برنامه‌ها را استفاده از عامل تشویق و تنبیه می‌داند. رشد و تربیت کودکان و نوجوانان مستلزم برنامه‌های ویژه‌ای است و اسلام نیز به این منظور برنامه ریزی و بکار بردن روشهای خاص تربیتی را ضروری می‌داند و معتقد است رفتار با کودکان با برخورد نسبت به بزرگسالان متفاوت است.

 

از سوی دیگر اسلام سفارش می‌ کند که پدران و مادران موظفند در تربیت فرزندان خود به مقتضیات زمان خود نیز توجه داشته باشند. و در تربیت آنها ، شرایط و اقتضای محیط را نیز در نظر بگیرند. علی علیه‌السلام می‌فرمایند:  « آداب و رسوم زمان خود را با فشار و زور به فرزندان خود تحمیل نکنید زیرا آنان برای زمانی غیر از زمان شما را آفریده شده‌اند » (شرح ابی ابن الحدید، ج 20، ص 267)

.

توجه به عامل فطرت در رشد و تربیت انسان:

 از دیدگاه اسلام وجود فطرت مسلم و قطعی است براساس فطرت الهی خلق شده است و دین اسلام هم دین فطرت است و به همین دلیل باقی و همیشگی است. فطرت همان سرشت انسان است و پیداست که سرشت اکتسابی نیست.

 لغت فطره: همه جا در مفهوم این کلمه، ابداع و خلق به کار برده می شود. ‹‹ابداع›› به یک معنا به آفرینش بدون سابقه گفته می شود. لغت ‹‹ فِطرَه›› با این صیغه یعنی بر وزن ‹ فِعلَه› فقط در یک آیه آمده است که در مورد انسان و دین است که دین ‹ فطره الله› است و در آیه 30 سوره روم آمده است.

وزن فِعله دلالت بر نوع یعنی گونه می کند. به طور مثال ‹جَلسَه› یعنی نشستن؛ و ‹جِلسَه› یعنی نوع خاصی از نشستن. و در قرآن لغت فطرت در مورد انسان و رابطه او با دین آمده است. « فطره الله التی فطر الناس علیها » یعنی آن گونه خاص از آفرینش که ما به انسان داده ایم. یعنی انسان به گونه ای خاص آفریده شده است. اگر ما برای انسان یک سلسله ویژگی ها در اصل خلقت قائل باشیم مفهوم فطرت را می دهد. فطرت انسان یعنی ویژگی هایی در اصل خلقت و آفرینش انسان.

ابن عباس پسر عموی پیامبر و مردی قریشی و عالم است و یک عجمی نبوده که بگوییم از لغت عرب نا آگاه بوده است. می گوید من معنی کلمه فطرت را که در قرآن آمدهاست آن وقتی فهمیدم که با یک اعرابی بادیه نشین روبرو شدم که این کلمه را در موردی به کار برد. می گوید: « ما کنت ادری ما فاطر السموات و الارض حتی احتکم الی اعرابیان فی بئر». دو نفر اعرابی درباره یک چاه آب با یکدیگر اختلاف داشتند.  یکی از آنها گفت:  «انا فطرتها»، می خواست بگوید چاه مال من است. مقصودش این بود که من ابتدا آن را حفر کردم( وقتی چاه را می کنند آب خود را پس از مدتی پایین می کشد لا دو مرتبه آن را حفر می کنند و چند متر پایین تر می روند) می خواست بگوید من صاحب اولش هستم. یعنی آن کسی که اول بار این چاه را حفر کرد من بودم. ابن عباس می گوید از اینجا فهمیدم که لغت فطرت در قرآن چه معنایی می دهد: یک خلقت صد در صد ابتدایی در انسان که حتی در غیر انسان هم سابقه ندارد.

فطرت در قرآن:  صریح ترین آیه قرآن درباره موضوع فطرت، آیه 30 از سوره روم است که در آن از فطرت یا خلقت خاصی یاد شده که تمام انسان ها بر آن آفریده شده اند و آن خلقت خاص هیچ تغییر و تبدیلی نخواهد داشت: « فاقم وجهک لدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله».
آیه مهم دیگر آیه میثاق است که در آن از عهد و میثاقی یاد شده که خداوند از بنی آدم مبنی بر ربوبیت خود گرفته است و تمام انسان ها نیز به آن اقرار کرده اند ‹‹ و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی›› (اعراف،172). این آیه را در اعتقاد به عالم زر بیان می کنند و از آن در مباحث فطرت استفاده می نمایند، اما علامه طباطبایی این تفسیر را قبول ندارد.

 با توجه به آیه میثاق شاهد آیاتی هستیم که در آن ها موضوع فراموشی خداوند مطرح می شود و به طور طبیعی بر نوعی علم و معرفت قبل از این فراموشی دلالت می کند ‹‹ استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله›› (مجادله، 19)؛ ‹‹نسوا الله فنسیهم›› ( توبه،67)؛ ‹‹ نسوا الله فانساهم انفسهم›› ( حشر 19).
توجه به خدا در هنگام احساس خطر و کوتاه شدن دست از اسباب مادی که نمونه بارز آن در سفر های دریایی رخ می داده است، نیز حقیقتی است که به فطری بودن معرفت یا گرایش به خداوند اشاره دارد.

‹‹ و اذا مسکم الضر فی البحر ضل من تدعون الا ایاه›› (اسرا،67)؛ « فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین›› (عنکبوت، 65)؛ به صورت کلی هنگام مشکلات و سختی ها ‹‹ اذا مسکم الضر فالیه تجارون›› ( نحل53). ‹‹حتی اذا اخذنا مترفیهم بالعذاب اذا هم یجارون›› ( مومنون 63).
با توجه به همین نسیان و فراموشی انسان ها، قرآن کریم صفت یاد آوری کننده به پیامبر ‹‹ فذکر انما انت مذکر›› ( غاشیه21)؛ « و ذکر فان الذکری تنفع المومنین» ( ذاریات،55)؛ « کلا انه تذکره، فمن شاء ذکره» (مدثر،54-55)؛ و به خود کتاب آسمانی ‹‹ ذلک نتلوه علیک من الایات و الذکر الحکیم ›› ( آل عمران، 58)؛ « انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» (حجر،9)؛ می دهد و این تعبیر را علی اصغر خندان در مقاله اش نوشته است که حاکی از نوعی معرفت پیشین است. بویژه که می بینیم این یادآوری برای گروه خاصی نیست، بلکه رسالت پیامبر جهانی و برای تمام جهانیان است ‹‹ ان هو الا ذکر للعالمین›› ( یوسف،104 و تکویر،27)؛ « و ما ارسلناک الا کافه للناس» (سبا،28)؛ « نذیرا للبشر» (مدثر،36)؛ « لیکون للعالمین نذیرا» ( فرقان،1) و به یقین لازمه این امر وجود زمینه مشترک در مخاطبان است.

با این حال به نظر می رسد که لازم است بررسی دقیق تری در آیات بشود، باید دید این ذکر و یاد آوری، یاد آوری چه نوع یاد آوری است. آگاهی اولیه از آن مربوط به چه زمانی است؟ آیا به قبل از خلقت فرد مربوط می شود و یا مقصود ذکر و یاد آوری اکتسابات پس از خلقت هر فرد است و آیا منظور یاد آوری و ذکر تعالیم قرآن و حکایات آنهاست؟ یا ذکر و یاد آوری تجارب قبل از خلقت مادی فرد. بررسی آیه 3 سوره یوسف به نظر می رسد که در این امر راهگشا باشد:

« نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن و ان کنت من قبله لمن الغفلین»؛ ما بهترین حکایات را بوحی این قرآن بر تو می گوییم و هر چند پیش از این وحی از آن آگاه نبودی.

باید دید که این غافلین به معنی ندانستن است یا به معنی عدم هشیاری به دانسته قبلی. در بسیاری از آیات ذکر نیز می توان این سوال را پرسید. حتی در آیه « قالو بلی» نیز می توان به این طریق موشکافی کرد که آیا منظور ذکر آن است که از طریق قرآن با نزول وحی بر انسان رسیده یا قبل از این در ذهن ما بوده و اکنون با قرآن بر آن هشیاری و آگاهی می یابیم؟

فطری بودن گرایش های اخلاقی و الهام باید ها و نباید ها نیز امریست که با توجه به آیات مورد توجه قرار می گیرد. ‹‹ و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها» ( شمس 7-8) و نیز آیاتی که با استفهام استنکاری سوالی را مطرح می کند و بدون پاسخ می گذارد، بر این مبنا که با این تذکر هر انسانی پاسخ سوال را در فطرت خود خواهد یافت « ن هل جزا الاحسان الا الاحسان›› ( الرحمن،60)؛ ‹‹ هل یستویان مثلا›› (هود 24 و زمر29).

طرح فطرت، مخصوص قرآن کریم است یعنی قرآن است که این راه را فراسوی پویندگان معارف مبدا و معاد قرار می دهد و می گوید هر انسان فطرتا به هستی محض و قدرت مطلق گرایش و به علیم مطلق کشش دارد.


ویژگی های فطریات:

الف. در همه انسان ها یکی است.

ب. ضعیف و قوی می شوند ولی از بین نمی روند.

ج. اکتسابی نیستند، ذاتی اند.

تفاوت فطرت و غریزه: غریزه آگاهانه تر است، انسان آنچه را که می داند، می تواند بداند که می داند. غریزه مربوط به امور مادی و حیوانی است در حالی که فطرت مربوط به مسائلی است که ما آنها را امور انسانی می نامیم.

فطرت و تربیت: با در نظر گرفتن فطرت تربیت از ساختن متمایز می شود. ساختن ایجاد آن چیزی است که من می خواهم بسازم ولی تربیت با در نظر گرفتن فطرت یعنی پرورش دادن استعدادهای واقعی انسان. یعنی رساندن به آنچه که باید بشود، به عبارت دیگر فرد را به چیزی که در او نهفته است می رساند.

فطریات انسانی: انسان در جنبه های شناختی و قلبی از دیدگاه اسلام خصوصیاتی فطری دارد. انسان در بعد شناختی بعضی چیزها که البته زیاد نیستند را به وسیله فطرت خود دریافته است. اصول تفکر انسان که در همه مشترک است فطری است. فروع و شاخه های آن، اکتسابی است، زیرا انسان در دانستن اصول تفکر نیازمند به مقدمات و قیاس کردن یا نتیجه گرفتن نیست. یعنی ساختمان فکری او به گونه ای است که آن مسائل وقتی عرض شود نیاز به استدلال و برهان ندارد و قابل فهم است. در ابعاد گرایشی و عاطفی نیز انسان فطریاتی دارد. این ویژگی های فطری از منظر استاد مرتضی مطهری،عبارتند از:

حقیقت جویی: نیاز به اینکه باید حقیقت چیزها، امور و جهان را آن چنان که هست دریابد(حس کنجکاوی).
گرایشهای اخلاقی: انسان به یک رشته امور علاقه مند است که برای او منفعت مادی به همراه ندارد. بلکه تنها به دلیل فضیلت و خیر عقلانی برای او ارزشمند است. مانند گرایش به راستی، تنفر از دروغ، گرایش به پاکی، صداقت و تعاون.

 علاقه به زیبایی: در هر انسانی گرایش به زیبایی یا زیبایی آفرینی(هنر) وجود دارد. زیبایی برای انسان می تواند یک موضوع اصلی و مستقل از امور دیگر باشد.

خلاقیت و ابتکار: ساختن و اختراع، صرف نظر از اینکه احتیاجهای زندگی بشر را بر طرف می کند یک گرایش فطری است.

عشق و پرستش: در این نوع گرایش که مخصوص انسان است، انسان از حالت عادی خارج می شود و توجه وی فقط به یک چیز جلب می شود. حتی اگر کسی خود، این حالت را نداشته باشد آن را نزد افراد دیگر می ستاید و از آن به وجد می آید. فطرت انسانی، فنای عاشق را در معشوق یک افتخار می داند.

عوامل ویرانگر یا آفات و آسیب های فطرت عبارتند از: احساس بی نیازی دروغین، کبر و خود برتر بینی، پیروی از هوای نفس،گمان ورزی، تقلید های بی معیار، شخصیت گرایی و شتاب زدگی در قبول یا انکار.

اما فطرت از دیدگاهی دانشمندان غربی چنین برسی شده است.

نکته مهم در نظریه فطرت این است که درباره ماهیت فطریات توافق اندکی میان مدافعان و مخالفان آن وجود داشته است. دکارت؛ اندیشه ها و اصول بسیاری را فطری می داند و گاهی پیشنهاد می کند که به واقع تمام اندیشه های ما دست کم به نحو بالقوه فطری می باشند. لاک؛ ذهن کودک را کاغذ سفیدی می داند که هر آنچه بر آن نوشته می شود، از طریق ابزار حواس است، البته به نظر او تعدادی از قوا مانند حافظه و تخیل ذاتی هستند، اما تصور ما از این قوا فطری نیست.

لایب نیتس، ذهن را به تخته سنگی تشبیه می کند که پیشاپیش رگه هایی در خود دارد. از نظر او انسان نیازمند تجربه و تفکر است تا اندیشه های فطری معین شوند. لایب نیتس با نظر افلاطون موافق است که همه اندیشه ها فطری است و یادگیری، یاد آوری اندیشه هایی است که همیشه در ذهن ما وجود دارد.

بسیاری معتقدند که مقولات کانت همان فطریات در مدل لایب نیتس( رگه های تخته سنگ) است. مقولات؛ مفاهیمی هستند که در ماهیت عقل ذاتی هستند و چارچوبی پیشین را برای تمام تجربیات فراهم می کنند. چون مقولات به وسیله ذهن به همه تجربه ها تحمیل می شود جنبه هایی از تجربه که از مقولات ماخوذ است ابعاد ضروری تجربه هستند و ما می توانیم به نحو پیشین بدانیم که آنها تمام تجربه های ما را وصف خواهند کرد. طرفداران فطریات در انسان شناسی قرن بیستم به ویژه چامسکی، آتش زیر خاکستر این بحث را دوباره روشن و مشتعل کرده اند.

شاید آنچه موضع فطرت گرایان را واحد می کند چیزی است که چامسکی آن را ‹‹ ضعف محرک ها›› (poverty of stimulus) می نامد. فطرت گرایان به ناسازگاری و عدم تناسب میان تجربه ( به صورت محرک و علت) و شناخت( تصوری یا تصدیقی، به صورت معلول) اشاره می کنند. از یک سو ما به ضروره واجد شناخت هستیم و از سوی دیگر می بینیم که سازوکار و فرایندی که تجربه گرایان برای حصول شناخت معرفی می کنند( مانند تداعی معانی، شرطی شدن و ...) برای تحقق آن شناخت قابل قبول و کافی نیست. حاصل این تجربه این است که خود انسان نیز باید در امری ذاتی و درونی در ساختار شناخت سهیم باشد و این آن چیزی است که فطری است(samet, nativism). استاد مطهری با اشاره به تاثیر حیاتی نظریه فطرت( ام المسائل معارف اسلامی) ابراز تعجب و تاسف می کند که ‹‹ هر چه انسان جست و جو می کند، در هیچ جا بحث جامعی راجع به آن پیدا نمی کند››. در میان فیلسوفان غربی نیز شاهد نوعی بی مهری یا بلکه غرض ورزی درباره نظریه فطرت هستیم. نیکولاس رشد از نلسون گودمن فیلسوف معروف امریکایی نقل می کندکه: ‹ من به نحوی احساس می کنم هر چه کمتر به موضوع فطرت توجه شود، بهتر است. جان لاک مهمترین فیلسوفی است که به طور گسترده به موضوع فطرت پرداخته و در صدد رد و ابطال آن بر آمده است. به رغم این که به اذعان بسیاری ار دانشمندان موضع لاک در برابر فطرت گرایی ضعیف است، این نکته جالب به نظر می رسد که بعد از لاک تجربه گرایان اندکی این زحمت را به خود داده اند که استدلال های صریح در برابر فطرت ارائه کنند و بیشتر آن ها نادرست بودن آن را مفروض گرفته اند. یکی از محققان به نام کونور نیز در کتاب خود با نام جان لاک (john locke) می گوید: ‹‹ نظریه فطرت که لاک به ان حمله می کند برای ما عجیب و غریب و بی معناست؛ زیرا نگاه تجربی لاک، قسمتی از نظریه روشنفکری شده که ما تمایل داریم بدون تامل بپذیریم. این شکل خام فطرت گرایی که لاک بدان حمله کرده، آیا به وسیله تفکر قابل توجهی مورد پذیرش واقع شده( یا نه)، امری تاریخی است و برای اغراض ما اهمیتی ندارد››.

کاپلسون در تاریخ فلسفه خود می نویسد: ‹‹ نظر به این که نظریه تصورات فطری، نظریه ای نیست که در اندیشه معاصر اعتباری داشته باشد.. شاید چنین بنماید که من مجال بسیار زیادی به شرح نظر لاک به موضوع( فطرت) داده ام. محقق دیگری به نام مابوت می گوید: هیچ نشانی از بحث فطرت در اندیشه معاصر وجود ندارد. اظهار نظر این محقق در سال 1973 و سخن کاپلستون در سال 1976 در حالی است که در دهه 60 و 70 شاهد کامیابی بسیار چشمگیر فطرت گرایی جدید نوام چامسکی هستیم. به گونه ای که از این کامیابی تحت عنوان انقلاب علمی یاد می شود. در دایره المعارف فلسفی پل ادواردز که در سال 1969 به چاپ رسیده نیز شاهد نوعی بی توجهی به موضوع فطرت هستیم. در مدخل ‹ شناخت پیشین› (a priori) نوشته شده است:

گاهی گفته می شود که مفاهیم پیشین و مستقل از تجربه، اندیشه های فطری هستند که ما با آن ها به دنیا می آییم.بدین سبب به تحصیل آنها نیازی نداریم، اما به نظر می رسد این موضوع که برخی اندیشه ها فطری یا مکتسب هستند، موضوعی روان شناختی است. همین طور این موضوع که اگر اندیشه ها را تحصیل می کنیم، چگونه؟

در این نقل چند اشکال بارز و چه بسا تعمدی وجود دارد. از جمله این که نظریه فطرت را اعتقاد به وجود تصورات و مفاهیم پیشین و مفاهیم پیشین تفسیر کرده و نه تصدیقات پیشین؛ و از سوی دیگر این فطریات را بالفعل می داند که به تحصیل آن ها نیازی نداریم و سر انجام با موضوعی روان شناختی و نه فلسفی دانستن، در صدد بیان عدم اهمیت آن بر آمده است.

 

 

 هدف رشد از دیدگاه اسلام

از دیدگاه اسلام رشد معنای ارزشی و اخلاقی عمیق و گسترده‌ای دارد. این کلمه در متون اسلامی ، معنای هدایت ، نجات ، صلاح و کمال یافتن است. بنابراین از دیدگاه اسلام رشد در تعالی انسان جایگاهی والا و ارزشمند دارد و انسان در مسیر تعالی و کمال خویش می‌تواند به آن دست یابد البته هر کس آسان به این جایگاه و مقام بلند نمی‌رسد. پیامبر اکرم می‌فرمایند:  «هنگامی که خداوند خیر کسی را می‌خواهد او را در دین فقیه و آگاه می‌سازد و رشدش را به او الهام می‌کند». بنابراین می‌توان گفت که رشد و تربیت از دیدگاه اسلام رشد و تربیت اخلاقی است و هدف اسلام این است که انسان را به جایگاه اخلاقی و ارزشی او برساند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد