پروفیسور محمد حسین یمین در کتاب «تاریخچه زبان پارسی دری» به آرای ایرانیان و مستشرقان در ارتباط به خاستگاه زبان پارسی دری پرداخته و نقد جامعی از این آرا ارایه کرده و نشان داده که آرای مطرح در باره خاستگاه و تحول زبان پارسی دری، از دیدگاه ایرانیان و برخی از مستشرقان، علمی و دقیق نیست.
از جمله در ارتباط به موقعیت جغرافیایی خاستگاه این زبان و تحولات تاریخی آن. محور بحث این نوشتار پرداختن به دیدگاه و دلایلی است که پروفیسور محمد حسین یمین، در ارتباط به خاستگاه و تحول زبان پارسی دری مطرح کرده
و آنچه را که ایرانیان و برخی از مستشرقان به نام «فارسی باستان، فارسی میانه و فارسی نو» علمی جلوه داده اند، غیر علمی دانسته و مستدل بیان داشته که این نامگذاری از نظر تاریخی درست نیست و یک نامگذاری است، ساخته و پرداخته شده.
در ضمن میخواهم این مقاله، ادای دینی باشد به زحمات علمی استاد و اندک کوششی باشد، برای توسعة این دیدگاه در باره خاستگاه زبان پارسی دری، و دیگر این که نخستین تدوینگر این دیدگاه دکتر استاد محمد حسین یمین است. آرای ایرانیان و مستشرقان در بارة خاستگاه و پیشینة زبان پارسی دری درست است که در جهان معاصر، غربیان پیشتر و بیشتر از ما به تحقیق علوم پرداخته اند. به تحقیقات و دستاوردهایی که در جهان معاصر با آن روبهرو ایم؛ درکل رنگ و بوی غربی دارد. بنابراین، ذهنیت علمی انسان معاصر، ماهیت غربی دارد.
اما این همه تحقیقات غربیان در زمینه علوم به این معنا نیست که تحقیقاتشان به طور مطلق درست و خالی از اشتباه باشد. کار غربیان هم اشتباههایش را دارد که بایست به آن پرداخته شده و نتیجة درست ارایه شود.
نقد و نظریه معرفتی پسااستعمار که در حوزه معرفت بشری جایگاهی مهم یافته است، دقیقاً برای رفع اشتباهات دیدگاه غربی در ارتباط به شناخت از معرفت و علوم بشری، میپردازد.
دیدگاه استاد حسین یمین نیز میتواند تداوم همین معرفت پسااستعماری درباره شناخت زبان پارسیدری باشد. زیرا تلاشی علمی است؛ برای رفع اشتباهات مستشرقان و ایرانیانی که به پیروی از آنان شناخت غیر علمی و ایدیولوژیک از خاستگاه و تحول زبان پارسی دری ارایه کرده اند.
شناختی را که مستشرقان برای شناخت تاریخی زبان پارسی دری مطرح کردند؛ نامگذاریی بود که از نظر تاریخی به زبان پارسی دری ارتباطی نداشت؛ یعنی «فارسی میانه» برای نامگذاری پهلوی ساسانی. این نامگذاری، آغاز اشتباه در شناخت زبان پارسی دری بود.
استاد حسین یمین با استناد به کتاب «زبان و ادبیات پهلوی» نوشتة تاودایا، میگوید که اصطلاح «فارسی میانه» در قرن نوزده، نخسیتن بار توسط زالمان وضع شده است (یمین، م، 1386، 74).
این اصطلاح عمومیت داده میشود و بعدها زبان دورة هخامنشیان «فارسی باستان» و زبان پارسیدری «فارسی نو» نامیده میشود. بنابراین، دیدگاه غیر علمی باز هم سرایت داده میشود به این که زبان نامنهاد دوره هخامنشیان (فارسی باستان) منشای زبان دوره ساسانی (فارسی میانه) و زبان نامنهاد فارسی میانه، منشای زبان پارسی دری (فارسی نو)، است.
اگر دقت کنیم، از نظر زبانشناسی اینگونه تحول خطی زبان، نادرست و غیرعلمی است. ویلیام جونز به این اشتباه و غیرعلمی بودن در تحول زبانها اشاره داشته و بیان کرده که زبانها به شکل عمودی تحول و تداوم نمییابند؛ زبان مادر نابود شود و بعد زبان دختر به جای آن بنشیند،
بلکه زبانها به شکل افقی به تحول و تداومش ادامه میدهند. بنابراین، زبان مادر میتواند زنده باشد و چند زبان دختر از آن نیز نشات بگیرد و حتا از زبانهای دختر هم میتواند زبانهای دیگر به میان آید و همة این زبانها در کنار هم به زندهگی ادامه دهند.
این نامگذاری که برای کشور فارس (ایران امروزی) اعتبار میبخشید، ایرانیان این نامگذاری را جدی گرفته و توسعه بخشیدند. با آن که پژوهشگران بزرگ ایرانی، چون ملک الشعرا بهار و پرویز ناتل خانلری به این نظر نیستند و نظر واقعبینانهیی نسبت به خاستگاه و تحول زبان پارسی دری، دارند.
مستشرقان در تحقیقات پسین، به غیرعلمی بودن این نامگذاری پی برده اند و به این اشتباه اشاره کرده اند؛ با اینهم تا هنوز در تحقیقات برخی از مستشرقان و اکثر ایرانیان این اشتباه تکرار میشود.
در کتاب «رهنمای زبانهای ایرانی» که به ویراستاری رودیگر اشمیت، تدوین شده و در سال 1382 ترجمه و منتشر شده، عنوان «فارسی میانه» در آن آمده که نوشتة ورنر زوندرمان است؛ دربارة فارسی میانه چنین
مینویسد: «فارسی میانه زبان ایرانی است که از فارسی باستان پدید آمده است و فارسی نو دنباله آن است» (اشمیت، ر، 1382، 223).
اصطلاح «فارسی باستان، فارسی میانه و فارسی نو» تا هنوز در تحول تاریخ زبان پارسی دری توسط ایرانیان به کار میرود و در تحقیقات تاریخی زبان پارسی دری از این اصطلاح استفاده میکنند؛ اگرچه به اشتباه بودن آن بار بار اشاره شده و حتا اصطلاح «ایرانی» بر زبانهایی که ایرانی خوانده میشود، مورد تردید قرار گرفته است،
زیرا نمیتواند بر هویت همه زبانهایی که یاد میشوند، عمومیت داشته باشد، بنابراین برای تغییر این اصطلاح چند پیشنهاد صورت گرفته است:
رودیگر اشمیت در مقالة «زبانهای ایرانی: مفاهیم و اصطلاحات» به پیشنهادهایی که برای تغییر اصطلاح «ایرانی» از طرف دانشمندان صورت گرفته، اشاره میکند: «گستردهگی زبانهای ایرانی در سدههای پس از اسلام تا زمان حاضر، آشکار میسازد که این نام صرفاً به زبانهایی که در قلمرو کشور ایران (امروزه جمهوری اسلامی ایران) رواج دارد، اطلاق نمیشود.
برای این که از ابهام موجود در نام «زبانهای ایرانی» تا حد امکان کاسته شود، در زمان حاضر پیشنهادهای چندی، برای جایگزین کردن این اصطلاح زبانشناختی مطرح شده است، مانند:
1 – کاربرد واژه «ایرانیک» به جای یا در کنار واژه«ایرانی» توسط گ.مورگنشتیرنه و دیگران.
2 - کاربرد اصطلاح «زبانهای ایرانی-آریایی» توسط ژ. لازار.
3 – کاربرد اصطلاح «آریانی» توسط گ. ج. داوری. این اصطلاح را قبلاً ر.گوشهِ پیشنهاد کرده بود.» (اشمیت، ر، 1382، 25).
از این نگرانی دانشمندان بر میآید که آنها به اشتباه بودن این نامگذاریها پی برده اند، اما ایرانیان با آنکه میدانند اصطلاح «ایرانی» برای نامگذاری زبانهای «ایریانی»- نامی که استاد حسین یمین برای نامگذاری زبانهای ایرانی در تحقیقاتش به کار میبرد-
که شامل جغرافیای ایران، افغانستان، پاکستان، تاجیکستان و آسیای میانه میشود و کاربرد اصطلاح «فارسی باستان، فارسی میانه و فارسی نو» اشتباه است، با تاسف به دریافتهای علمی، ارج نمیگذارند و با برخورد ایدیولوژیک به ترویج این اشتباهها ادامه میدهند.
محسن ابوالقاسمی در کتاب «تاریخ زبان فارسی» که در سال 1385، منتشر شده، همان اصطلاح «ایرانی» و همان تقسیم بندی اشتباه (فارسی باستان، فارسی میانه و فارسی نو) را به کار میبرد. زیر عنوان «فارسی میانه» مینویسد:« فارسی میانه دنبالة فارسی باستان است.»
(ابوالقاسم، م، 1385، 132). همینطور زیر عنوان «زبان فارسی» مینویسد: «زبان فارسی، یا فارسی دری یعنی رسمی، دنباله زبان فارسی میانه زردشتی است.» (ابوالقاسمی، م، 1385، 261).
خسرو فرشیدورد، نیز در کتاب «دستور مختصر تاریخی زبان فارسی» که در سال 1387 نشر شده، زیر عنوان «زبان فارسی و تاریخ آن به اجمال» مینویسد: «فارسی میانه یا پهلوی که از پارسی باستان مشتق شده و محتملاً ریشة فارسی کنونی است و زبان رسمی ایران در دورة ساسانی بوده و آثار مختلفی از آن برجای مانده.» (فرشید ورد، خ، 1387، 30).
با اینکه قبل از محسن ابوالقاسمی و خسرو فرشیدورد، دکتر پرویز ناتل خانلری در ارتباط به خاستگاه زبان پارسی دری، این گونه نظر دارد.
«منطقه رواج و رونق فارسی دری، چنانکه میدانیم، ابتدا در مشرق و شمال شرقی ایران بود و بیشتر، سخنوران و نویسندهگان ایرانی که نام و آثارشان باقی است تا ایلغار و مغول از مردم این قسمت کشور بودند که در دستگاه امیران و بزرگان صفاری و سامانی و غزنوی و سلجوقی به سر میبردند .
شاعرانی که اشعارشان به شاهد لغات مجهور در لغت فرس اسدی (نیمه قرن پنجم هجری) آمده است، غالباً به یکی از شهرهای بخارا، سمرقند، هرات، بلخ، مرو، طوس، سرخس، قاین، سیستان، یا شهرهای دورتر شمال شرقی فلات ایران و آبادیهای دیگر خراسان منسوب هستند.» (خانلری، پ، 1382، 9).
منظور دکتر پرویز ناتل خانلری در این سخن از «ایران»، همان جغرافیای اقوام آریایی است نه فارس. ایشان، زبان سغدی را در پیدایش و تکامل زبان پارسی دری، تاثیرگذار دانسته، خاستگاه زبان پارسی دری را مشرق و شمال مشرق ایران میداند و برای درستی این سخن، قول ناصر خسرو را از سفرنامه درباره قطران میآورد:
«شعر نیک میگفت، اما زبان فارسی نیکو نمیدانست. پیش من آمد و دیوان منجیک و دقیقی بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که او را مشکل بود از من بپرسید» (خانلری، پ، 1382، 11).
اما پژوهشگران امروزی ایرانی از زبان پارسی دری، شناخت غیرعلمی و ایدیولوژیک ارایه میکنند. داریوش آشوری در کتاب «زبان باز» با این ادعا که میخواهد زبان پارسی دری را از قید وبندهای طبیعی و زیرساختهای عاطفی و ایدیولوژیک رهایی ببخشد،
گویا این زبان را علمی و مدرن سازد؛ با تاسف، ایشان خود درباره خاستگاه و تحول زبان پارسی دری گرفتار دیدگاه غیرعلمی و ایدیولوژیک، میشود: «فارسی مدرن، که با برآمدن اسلام در ایران و فروپاشی امپراتوری ایرانی پیش از اسلام از درون فارسی میانه سر برآورد...» (آشوری، د، 1387، 96).
با آنکه مستشرقان دانسته اند؛ اصطلاح «زبانهای ایرانی» برای نامگذاری زبانهای «آریانی» و اصطلاح «فارسی باستان، فارسی میانه و فارسی نو» برای تحول تاریخی و خاستگاه زبان پارسی دری، اشتباه است. برای همین اشتباه بودن، نگرانی علمیشان را در مورد ابراز کرده اند، اما ایرانیان و دیدگاه رسمی- معرفتی جمهوری اسلامی ایران، هنوز از این دیدگاه اشتباه حمایت میکنند.
دلایل دکتر محمد حسین یمین برای رد اصطلاح سازیهای اشتباه
دکتر حسین یمین، دلایلش را برای رد آرای مطرح (آرای اشتباه) در شناخت زبان پارسی دری، بر اساس تجارب و شناخت خودش که از تاریخ، تحول و عناصر زبانهای آریانی به ویژه پارسی دری دارد و با در نظرداشت دریافتهای پژوهشگران مستشرق، تاجیک، پاکستانی و ایرانی، مستند و مستدل میکند.
استاد حسین یمین در این تحقیق، آرای مخالف و موافق در ارتباط به خاستگاه و منشای زبان پارسی دری را در نظر گرفته و با نقد آرایی که خاستگاه زبان پارسی دری را فارس (ایران امروز) و منشای آن را پهلوی ساسانی (فارسی میانه) میداند؛
به تدوین و ارایه دیدگاه خویش میپردازد و با استناد به عناصر واژهگانی و جغرافیای زبانهای باستان و میانه آریانی، از خاستگاه جغرافیایی و منشای تحولاتی زبان پارسی دری، شناخت بیطرفانه و علمی ارایه میدارد.
استاد حسین یمین، اصطلاح «فارسی باستان» و «فارسی میانه» را ساختهگی و از اصطلاحات تازه، میداند (یمین، م، 1386، 74). به این نظر است که وجود و نام زبانها باید بنا به اسناد و شواهد تاریخی تثبیت شود، نه به اصطلاحسازییی که اساس تاریخی نداشته باشد.
فارسی، فارسی دری، پارسی دری، تنها نامی است که به زبان پس از اسلام مردم افغانستان، تاجکستان و ایران اطلاق میشود و قبل از این ما زبانی در بین اقوام آریانی به نام «فارسی» نداشتهایم. پس چهگونه میتوان از زبانی، به نام فارسی با ترکیب باستان و میانه سخن گفت؟
نظر استاد این است که فارسی باستان و میانه، تنها اصطلاح است و زبان مشخصی به این نامهای برساخته و وانموده، وجود نداشته است. زیرا زبان دوره هخامنشیان که به فارسی باستان برساخته شده و از دوره ساسانیان به فارسی میانه، زبانهای مستقل نبودهاند؛ بلکه زبان دوره هخامنشیان منشعب از اوستا و احتمالاً لهجهیی از زبان اوستا (یمین، م، 1386، 31)، و زبان دوره ساسانیان نیز شعبهیی از زبان پارتی (پرثوی، پهلوی اشکانی) بوده است.
در صورتی که اگر پهلوی ساسانی، زبانی مستقل میبود؛ زالمان کتاب «دستور زبان فارسی ساسانی» (پهلوی ساسانی) را به استناد متون پارتی (پهلوی اشکانی) تدوین نمیکرد. (یمین، م، 1386، 59).
استاد حسین یمین در مرحله باستانی« زبانهای آریانی»، زبان اوستا را اصل دانسته و از زبانهای گروه شمالشرقی میداند، احتمال میدهد که موقعیت جغرافیایی زبان اوستا، نواحی باختر یا مرکز آریانای کهن (افغانستان امروز) باشد (یمین، م، 1386، 27). بنابراین، مبنای منشای تحولات بعدی در «زبانهای آریانی»، زبان اوستاست؛ نه زبان برساخته و نامنهاد «فارسی باستان».
در دورة میانة زبانهای آریانی، زبان پارتی، اصل و محور تمام زبانهای آریانی است. این زبان، نزدیکترین ارتباط را با زبان اوستا دارد، زیرا «زبان پارتی از همان آغاز در ساحة نفوذ زبان اوستایی به میان آمده است؛ از این نکته واضح میگردد که زبان پارتی (پرثوی) بلاواسطه ریشة اوستایی داشته است؛ یعنی که سرنوشت زبان پارتی بدون شک با زبان اوستایی گره خورده است.» (یمین، م، 1386،50).
طوری که اوستا در مرحله کهن زبانهای آریانی تاثیرگذار بر تحولات زبانهای آریانی بود، در مرحله میانه، زبان پارتی تاثیرگذار بر تحولات زبانهای آریانی بود که حاصل این تاثیرگذاری سبب دوره نو زبانهای آریانی شد و بیشترین تاثیر را در پیدایش زبان پارسی دری داشته است.
بنابراین، زبان اوستا در مرحله کهن، زبان پارتی در دوره میانه و پارسی دری در دوره معاصر؛ موقعیت محوری را در بین زبانهای آریانی داشته و موقعیت جغرافیایی این سه زبان عمده، در شرق بوده و سپس به سراسر آریانا به ویژه به غرب (فارس) گسترش یافته است.
استاد حسین یمین، دلایل مشخصی را برای رد این که زبان نامنهاد فارسی باستان و فارسی میانه، زبانهای عمده و محوری در بین زبانهای آریانی است و تاثیرگذار بر تحولات زبانهای آریانی است، ارایه میکند:
«1 – تاثیر بیشتر زبانهای غیر ایریانی، عیلامی و اکدی (بابلی و آثوری) بر زبان هخامنشی.
2 – موجودیت فاصله زمانی بیشتر از پنجصد سال میان زبان هخامنشی (فرس باستان؟) و زبان پهلوی ساسانی (فارسی میانه؟) که اساساً لهجهیی از زبان پارتی اشکانی از زبانهای شمالی آریان است.
3 – قطع ارتباط زبان اصلی ایریانی یعنی اوستا در دوره امپراتوری هخامنشی ها.
4– دور بودن زمانی و مکانی قدرت هخامنشی ها از ساحه اصلی آریانا.
5 – رسمیت یافتن زبان غیر ایریانی در قلمرو امپراتوری هخامنشی ها.
6 – دلبستهگی هخامنشی ها با فرهنگ غیر ایریانی.
7 – اقتباس خط میخی از خطوط سامی رایج در بینالنهرین در ثبت و ارایه به اصطلاح زبان فرس باستان که سرانجام موجب پدیده هزوارش شد و تلفظ واژهها را به درستی نشان نمیداد.
8 - ...» (یمین، م، 1386، 37). استاد یمین، دلایلی را در ارتباط به رد زبان دوره ساسانی (فارسی میانه) نیز ارایه کرده است: «1 – دستور پهلوی ساسانی بر اساس متون پهلوی اشکانی تدوین شده است.
2 – تاودیا اصطلاح پهلوی ساسانی را نام اصلی (فارسی میانه) میداند که شکل تغییر یافته پهلوی اشکانی است و اصطلاح (فارسی میانه؟) برای پهلوی ساسانی نام تازهیی است که زالمان به پهلویی ساسانی داده است.
3 – در زبان پهلوی ساسانی عنصر زبانی غیر آریانی بیشتر است، در حالی که زبان پهلوی اشکانی ریشه در اوستا دارد.» (یمین، م، 1386، 60- 62).
داکتر محمد حسین " یمین" استاد دانشگاه کابل
برگرفته شده: روزنامه ماندگار